پروفسورها

هر چی را که دوست داشته باشید می توانید در اینجا پیدا کنید

پروفسورها

هر چی را که دوست داشته باشید می توانید در اینجا پیدا کنید

مرگ به‌همگی ما لبخند می‌زند، تنها کاری که می‌توان انجام داد این است که لبخندش را با لبخند پاسخ گوییم. "اورلیوس"

طبقه بندی موضوعی

۴۶ مطلب با موضوع «طنز» ثبت شده است

۲۱خرداد

شعر طنز بینی عملی

 

کم باباتو کچل کن
یا خودتو مچل کن
کی بت می‌گه عمل کن
قصیده رو غزل کن
می‌شی له و لورده
دماغ عمل نکرده

 

—————————-

شعر طنز بینی عملی

 

چه‌قد دماغ دماغ شد
قافیه‌مون چلاق شد
هی، یکی- چل کلاغ شد
تصنیف کوچه باغ شد
بره که برنگرده
دماغ عمل نکرده

 

—————————-

شعر خنده دار دماغ عملی

 

اگه مثل کلنگه
مثل لوله تفنگه
با خوشگلی‌ت می‌جنگه
طبیعیه، قشنگه
نگو که این یه درده
دماغ عمل نکرده

 

—————————-

شعر خنده دار دماغ عملی

 

اگر که مثل فیله
و یا از این قبیله
روی نوکش زیگیله
غصه نخور، اصیله
هی نرو پشت پرده
دماغ عمل نکرده

 

—————————-

شعر خنده دار دماغ عملی

 

یکی می‌گه درازه
خیلی ولنگ و وازه
یکی می‌گه ترازه
غصه نخور که نازه
ببین خدا چه کرده
دماغ عمل نکرده

 

—————————-

شعر خنده دار دماغ عملی

 

دماغ نگو جواهر
سوژه‌ی شعر شاعر
طویل فی‌المظاهر
پدیده‌ی معاصر
آهای تخم دو زرده
دماغ عمل نکرده

 

—————————-

شعر خنده دار دماغ عملی

 

با اون دماغ همیشه
عکس تو پشت شیشه
تو سینما چی می‌شه
شکستن کلیشه
کاشکی بری رو پرده
دماغ عمل نکرده

 

Mahdi_turkoglu
۰۲خرداد

مجموعه جملات طنز و خنده دار !! (5)
 
 

نکته : این موارد فقط جنبه طنز دارد و برداشتی غیر از طنز ندارد …

 هدف ما فقط طنز است و طنز

 

مردمی که بیشتر ورزش میکنند ، بیشتر عمر میکنند ….

اما چند سال بیشتر را در باشگاه عرق میریزند !

.

.

.

مطالب خنده دار

یه پشه مشاهده کردم تو اتاق.رفتم یه دماسنج آوردم نشستم جلوش نشونش دادم

و باهاش منطقی بحث کردم که هنوز سرده هوا.اونم قبول کرد و رفت !

Mahdi_turkoglu
۲۴ارديبهشت

طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند.

جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری…

 

رییس دانشگاه

1)مردی فرهیخته و خوشتیپ

2)به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم، هیچ ذهنیتی ندارم

 

یک وعده غذای سلف

1)بیفستراگانوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک

2)چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز

 

کارت دانشجویی

1)کارت شناسایی و هویت دانشجو

2)تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوب است

 

خوابگاه

1)محل استراحت و سرشار از شادی و نشاط

2)مکانی برای همزیستی مسالمت آمیز با سوسک و موش

 

شب امتحان

1)شبی برای دوره کردن درسی که در طول ترم خوانده شده است

2)شبی که تا صبح باید مثل خر درس خوند

 

جزوه خوش خط دخترها

1)بمیرم از هیچ دختری جزوه نمیگیرم، من عادت دارم فقط جزوه خودمو بخونم

2)طلای کاغذی

 

تقلب

1)یک روش غیر اصولی و ناجوانمردانه برای نتیجه گرفتن در امتحان

2)تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن در امتحان

 

مشروط شدن

1)عمراٌ، من تو دبیرستان معدل کمتر از ۱۸ نداشتم

2)نمک تحصیل در دانشگاه

 

وام دانشجویی

1)کمک هزینه برای دانشجو

2)مثل مهریه میمونه کی داده کی گرفته

 

ازدواج دانشجویی

1)حرفش رو نزن من قصد ادامه تحصیل دارم

2)کو؟ کجاس؟کسی رو سراغ داری برام؟

 

حراست

1)ارگانی برای حفاظت از دانشجو از گزند خطرات

2) ارگانی برای حفاطت از دانشگاه از گزند دانشجویان

 

دانشجو

1)فردی که به دنبال علم آموزی و تولید علم است

2)ها ایی دانشجو که وگفتی یعنی چه؟؟؟!!!!

Mahdi_turkoglu
۱۷اسفند

اگر خارج از ایران باشید، با جملاتی این چنینی برخورد کردید، بدونید طرف مقابل ایرونیه

He looks at me Left Left!
چپ چپ نگاه میکنه!

I die for your height and top!
قربونه قد وبالات!

Ate my head!
سرمو خورد!

He has grown a tail!
دم در آورده!

On my eyes!
به روی چشمم!

Light up my homework!
تکلیف منو روشن کن!

Don;t hit yourself into left Ali Street!
خودت رو به کوچه علی چپ نزن!

To my death?!
مرگ من؟!

I ate the ground and my father came out!
خوردم زمین، پدرم در اومد!

Take away the person that washes your dead body!
مرده شورتو رو ببرن!

Pull your carpet out of the water!
گلیمتو رو از آب بکش!

I;ll hit you so hard that electricity will pop out of your eyes!
انقدر سفت بزنمت که برق از چشمات بپره!

His/Her donkey passed over the bridge!
خرش از پل گذشته!

What kind of dirt should I put on my head?!
چه خاکی به سرم بریزم؟!

The neighbors chicken is a goose!
مرغ همسایه غازه!

Marriage is an uncut watermelon!
ازدواج هندونه ای نبریده است!

Happiness has been hitting you under the belly!
خوشی زده زیر دلت!

Don;t drop worms!
کرم نریز

Mahdi_turkoglu
۱۷اسفند

با احترام به سهراب سپهری



کفش هایم کو؟
چه کسی بود صدا زد: یابو!
آشنا بود انگار
چه صدای خوفی!
مثل یک عربده بود
مثل کابوس طلبکار
و صاحبخانه
من به اندازه یک برج، دلم می گیرد
وقتی می بینم
که سیامک- پسر همسایه-
پرشیا می راند
با وجود اینکه
ماست را می ماند!
و هم اینک جیبم
که به اندازه لیوان سیاست خالی ست
خنده اش می گیرد
می شکوفد درزش!
و بیاریم سمسار
ببرد این همه مبل
ببرد این همه فرش

خانه را باید شست
جور دیگر باید زیست
خانه باید خود باد
خانه باید خود باران باشد!
آن زمان است که تو می بینی
ماه می آید پایین
می رسد دست به سقف ملکوت!
ملک الموت کجاست؟
کفش هایم کو؟
چه کسی بود صدا زد: یابو!

Mahdi_turkoglu
۲۹دی

سری جدید سوتی های باحال و خنده دار ایرانی

سوتی های باحال  

سری جدید سوتی های باحال و خنده دار ایرانی

سوژه های ایرانی  

سری جدید سوتی های باحال و خنده دار ایرانی

سوژه های طنز  

سری جدید سوتی های باحال و خنده دار ایرانی

سوتی های خفن  

سری جدید سوتی های باحال و خنده دار ایرانی

سوتی های توپ ایرانی  

سری جدید سوتی های باحال و خنده دار ایرانی

عکس های خنده دار ایرانی  

سری جدید سوتی های باحال و خنده دار ایرانی

سوژه های طنز ایرانی  

سری جدید سوتی های باحال و خنده دار ایرانی

Mahdi_turkoglu
۰۹دی

بی همگان به سر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟
مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود
استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود
مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود
مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود
هرچه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود
رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من ، دست به سر نمیشود ؟
توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود ! :D

Mahdi_turkoglu
۰۴دی

طنز جدید  وبا حال کارهای خنده دار تو آسانسور,وقتی در اسانسور بسته میشه با صدای بلند بگین :نترسین.. نگران نباشین ..لازم نیست خونواده هاتون رو خبر کنین چند لحظه دیگه در باز میشه.

 

وقتی همه سوار شدید و در بسته شد بلند بگید برای سلامتیه آقای راننده صلوات

 

وقتی از آسانسور پیاده میشین دگمه همه طبقات رو بزنین… مخصوصا اگه یه عده هنوز تو آسانسور هستن.

 

به دوست خیالی تون رو جوری که انگار همراه شما هست به همه معرفی کنین و شروع کنین الکی باهاش حرف زدن.

 

رو به دیوار آسانسور در حالی که پشت تون به همه هست بایستین…اگه شما نفر اولی باشید که سوار شدین به احتمال زیاد بقیه هم همین کارو میکنن

 

یه دفه بگین : ای وای ..نه .. بارون گرفت… بعدش چترتون رو باز کنین.

 

از همه آدرس ای- میلشون رو بپرسین و بعد آدرس هاشون رو مسخره کنین.

 

در کیفتون رو باز کنین و انگار یکی اون تو هست یواش بگین ..هوای کافی داری؟؟؟

 

هر کسی که وارد میشه باهاش دست بدین و یه سلام علیک حسابی بکنین و بگین میتونه شما رو جناب تیمسار صدا کنه.

 

هر از چند گاهی صدای گربه در بیارین.

 

به یکی از مسافر ها خیره بشین بعد یه دفعه بگین ..ا وه تو که یکی از اون هایی…بعد تا میتونین ازش فاصله بگیرین.

 

یه عروسک خیمه شب بازی دستتون بکنین و با بقیه مسافر ها از طرف اون حرف بزنین.

 

هر طبقه که میرسین ..صدای دینگ در بیارین..بعد به یکی از مسافر ها بگین نوبت تو هست …خدا بیامرزتت.

 

یه صندلی (تا شو) با خودتون بیارین یه دوربین با خودتون بیارین و از بقیه مسافر ها عکس بگیرین.

البته اگه دیدین همون پایین تحویلتون دادن به بیمارستان از ما به دل نگیرین.

 

وقتی چند نفر پشت سرتونن و می خوان سوار آسانسور بشن .. وقتی دستگیره ی درب آسانسور رو گرفتید تا باز کنید سریع دستتون رو بکشید انگار که برق گرفتتون !!فکر کنم بقیه با پله برن !!

 

وقتی آسانسور به هر طبقه رسید ، اعلام کنید ، مثلا بگید طبقهههههه پنجـــــــــــــــــــم

 

زیر لب این شعر رو باصدای آروم بخونید دارم میرم به تهرون …دارم میرم به تهرون ….(همزمان بشکن هم بزنید) دادادا دیدام دیمدام دام .. .. بعد هرکی نگاتون کرد ساکت شید ……….تا روشو برگردوند دوباره از اول !!!! l

 

تا سوار آسانسور شدین یه هات داگ نیم متری از تو کیفتون در بیارین شروع کنید با ولع بخورید همزمان ملچ ملوچ هم بکنید

 

وقتی همه داشتن پیاده میشدن بگید: مسافرین عزیز کاپیتان با شما صحبت میکنه به امید دیدار شما در پرواز های بعد..

 

Mahdi_turkoglu
۲۴آذر

نکته هایی طنز از بازی های آسیایی 2014

چند نکته ی خنده دار وجالب از بازی های آسیایی 2014 : بازی‌های آسیایی را با قدرت شروع کردیم. همان اول کار، مسئول تدارکات تیم امید، میخ را محکم کوبید و حساب کار را داد دست رقبا! آن‌ها هم فهمیدند با کسی شوخی نداریم، ماست‌هایشان را کیسه کرده، به جز تک و توکی از موارد، هر جا که در برابرمان قرار گرفتند، وا دادند و مسابقه را واگذار کردند.

 

خشت اول را که درست و اصولی بگذاری همین است و نتیجه‌اش همانی می‌شود که شد.

 

در اینجا وظیفه خود می‌دانیم، پیروزی‌های کاروان اعزامی به اینچئون کره جنوبی را تبریک بگوییم که بدین وسیله هم می‌گوییم.

 

اما این بازی‌ها چند نکته قابل توجه هم به شرح ذیل داشت؛ امید است مد نظر قرار گرفته و توشه راه آینده شوند:

 

1- بالاخره توانستیم یک کلمه کره‌ای را (اینچئون = این . چه . اون) تلفظ کنیم.

 

2- همیشه نباید وارد یک تورنمت شد و بعد حذف شد. تیم فوتبال امیدمان نشان داد که می‌شود قبل از آغاز بازی‌ها حذف شد و بعد هم بدون استرس در مراسم افتتاحیه شرکت کرد و حالشو برد!

 

3- از این به بعد نمی‌توان به زن‌ها گفت: «دخترا موشند مثل خرگوشند» و یا «دخترا بادکنکند، دست بزنی می‌ترکند.» چراکه در این مسابقات هم مثل شیر بودند و هم مثل شمشیر… و این خبر خوبی برای آقایان نمی‌تواند باشد.

 

4- بانوان نشان دادند، می توان روی سکو رفت و مثل بچه آدم جایزه گرفت و در عین حال به یک «اسمشو نبر اجنبی» دست نداد و یا با راه انداختن روبوسی، آبروریزی نکرد!

 

5- خانواده محترم والیبالیست‌ها بالاخره توانستند یک‌بار برای همیشه بازی عزیزانشان را از نزدیک، آن‌هم در آن سر دنیا ببینند. این از آن اتفاقات نادری است که به همین راحتی‌ها و به‌دلیل اجرای قانون تفکیک جنسیتی در داخل کشور، حالاحالاها نصیب خانواده ورزشکاران نمی‌شود.

 

6- بردن خانواده ورزشکاران به مسابقات خارجی، این حسن را هم دارد که صدا و سیما برای سانسور کردن صحنه‌های مبتذل (همان تماشاچی‌ها!) کمتر به دردسر می‌افتد . لذا پیشنهاد می‌شود در تورنمت‌های خارجی همواره چند خانواده‌ی توجیه‌شده‌ی بی‌مورد، در معیت تیم، اعزام شوند تا بلکه ما از دیدن صحنه‌های اسلوموشن تکراری صدا و سیما نفس راحتی بکشیم.

 

7- همیشه پیروزی لذت‌بخش نیست، «مظلومیت» از آن چیزهایی است که حس ناسیونالیستی را کلی انگولک می‌کند. به‌عنوان مثال، احساسات ایرانی‌ها زمانی‌که حق «عبد ولی» را خوردند و او را بازنده اعلام کردند، ده برابر بیشتر از زمانی که هم‌تیمی‌هایش طلا گرفتند، تحریک شد. بنابراین «عبد ولی مظلوم» از هم‌اکنون می‌تواند برای انتخابات شورا و مجلس برنامه‌ریزی کند.

 

8- حال که صحبت از انتخابات شد، باید به «هادی ساعی» و «حسین رضازاده» و «عباس جدیدی» و «علیرضا دبیر» و «برادران خادم» و… اولتیماتوم ظهور یک سری آلترناتیو مدال گرفته را برای انتخابات بعدی داد.

 

9- یکی از کارهایی که اوقات فراغت مردم را در طول بازی‌ها پر کرد، شمارش مدال‌ها بود. وقتی قهرمانی مدالی می‌گرفت، کسی به اهمیت کار وی توجه نمی‌کرد؛ بلکه بلافاصله مدالش را در جدول مدال‌ها ثبت می‌کردند تا بفهمند کجای کار هستیم و رتبه‌مان چند است. بعد هم شروع می‌کردند به حدس زدن در مورد احتمال گرفتن سایر مدال‌ها تا ببینند آیا می‌شود باز هم روی قزاقستان را کم کرد یا…

 

10- بعضی از تیم‌ها و ورزشکاران، آدم را تا آخر مسابقه جان به لب می‌کردند تا کاری بکنند – و یا بعضا نکنند – برخی‌شان هم مثل تیم والیبال و «بهداد سلیمی» و «احسان حدادی» آن‌قدر راحت مدال گرفتند که آدم احساس می کرد که اگر خودش هم بود، می‌توانست این حریفان دست و پا چلفتی را دست به سر بکند و روی سکو برود!

 

11- بلاخره این‌که دیدیم؛ تیم‌های گروهی‌مان هم می‌توانند موفق باشند. این‌هم در جواب کسانی که همیشه می‌گفتند: فقط در تجاوزهای گروهی موفق هستیم!

 

خلاصه آن‌که با تمامی این احوال، ما هم به بر و بچز خوب ورزشکارانمان افتخار می‌کنیم و به تک‌تکشان می‌بالیم… دلاوران خسته نباشید؛ چه پنجم شوید و چه چهارم!

 

Mahdi_turkoglu
۲۱آذر

طنز و سرگرمی  درباره یکی از شخصت های بزرگ ایران

 

اهل دانشگاهم
رشته ام علافیست
جیبهایم خالیست
پدری دارم

……
حسرتش یک شب

خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب
اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است
جانمازم نمره!
خوب میفهمم سهم آینده من بیکاریست
من نمیدانم که چرا میگویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
باید از مردم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
وبه آنها فهماند
که من اینجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم

 

Mahdi_turkoglu
۲۱آذر

اعترافات بسیار جالب و خنده دار (91)

لحظه هایی شاد و خندان با خواندن اعترفاات جالب این بخش

 

 

اعتراف می کنم وقتی داداشم دو ماهش بود خندون رفتم تو آشپزخونه، مامانم گفت نارنگیتو خوردی؟ گفتم آره، تازه به آرشم دادم!بیچاره مامانم بدو بدو رفت نارنگی رو از حلقش کشید بیرون!

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اعترافات خنده دار ◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

اعتراف می کنم که: موقع رانندگی تو میدون داشتم می پیچیدم که یکی خیلی بد پیچید جلوم. منم عصبانی شدم داد زدم: بیا، یهو بیا تو خیابون! هنوزم نمی دونم چی می خواستم بارش کنم که این رو گفتم: بنده خدا هنگ کرده بود.

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اعترافات خنده دار ◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

 اعتراف می کنم که: بچه که بودم وقتی فیلم می دیدم، همش با خودم می گفتم چرا هرکی از جلو تیر می خوره، از پشت می افته؟ یعنی روی سمتی که تیر خورده نمی افته. با خودم می گفتم لابد نمی خوان بیشتر تیر بره تو تنشون و دردشون بگیره دیگه…

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اعترافات خنده دار ◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

 اعتراف می کنم که: دوستم زنگ زد خونمون گفت علیرضا امروز میای سر کار؟ گفتم نه شهرستانم! بعدش فهمیدم چه گندی زدم چون به خونه زنگ زده بود نه موبایل!

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اعترافات خنده دار ◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

 اعتراف می کنم که: بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیره یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا!

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اعترافات خنده دار ◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

اعتراف می کنم که: من بودم که روی صندلی معلم کلاس پنجم پونیز و آدامس می چسبوندم، من بودم که همه گچ های پای تخته رو می پیچوندم، من بودم که وقتی یه کلاس خالی گیر می آوردم با گچ روی دیوارهاش برای معلم ها و مدیر و ناظم فحش می نوشتم. من بودم که می رفتم دستشویی مدرسه تمام شیرهای آب رو تا ته باز می کردم و در می رفتم، من بودم که زمستون ها به شوفاژهای کلاس ویکس می مالیدم که حال همه بهم بخوره و کلاس تعطیل بشه…

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اعترافات خنده دار ◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

اعتراف می کنم که: همین که چشم مامانم رو دور می دیدم، هرچی تور و پارچه خوشگل داشتیم اعم از سفید و سبز و سرخابی جمع می کردم. یه لحاف کوچولو هم داشتم خیلی خوشگل بود. بعد می رفتم تو اتاق همه این ها رو با هم می انداختم روی سرم، کلی حال می کردم که مثلا عروس شدم. اون زیر از گرما و کمبود اکسیژن خفه می شدم. می اومدم بیرون نفس می گرفتم، بعد دوباره به عروس بودنم ادامه می دادم! مامانم که وضع رو اینجوری دید یه لباس به اصطلاح عروس واسم خرید…

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اعترافات خنده دار ◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

اعتراف می کنم که: بچه که بودم دوس داشتم ۲۰ قلو دختر داشته باشم!

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اعترافات خنده دار ◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

 اعتراف می کنم که: بچه که بودم هدیه روز مادر به مامانم شناسنامش رو دادم. با این توضیح که توی تموم برگه هاش نقاشی کشیده بودم که خوشحال شه!

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اعترافات خنده دار ◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
    تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اعترافات خنده دار ◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

 چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود … بهش اس ام اس(!) زدم گوشیتو جا گذاشتی!!!!!!!

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اعترافات خنده دار ◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

 چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باغچه و سیگار خاموش موند تو دستم

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اعترافات خنده دار ◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

اعتراف میکنم دوران راهنمایی روز معلم همه تخم مرغ آورده بودن که توش پر گل بود منم یه تخم مرغ خام آورده بودم که بزنم بخندیم! معلم اومد داخل همه سرو صدا کردن و شادی کردن تخم مرغارو میزدن به تخته منم این وسط تخم مرغو زدم به تخته ! ترکید رو تخته پاشید همه جا ، رو لباس معلمم ریخت ! سریع گفت کی بود ؟!!؟ هیچکی هیچی نگفت با این که میدونستن کار منه خلاصه از ته کلاس ۴ – ۵ نفر شلوغو آورد بیرون زدشون ولی نگفتن کار من بود ! چون شاگرد زرنگیم بودم معلمه شک نمیکرد بهم !وقتی از کلاس اومدیم بیرون تا دو کیلومتر به صورت چهار نعل فرار کردم آخرم سر کوچه گرفتن زدنم !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اعترافات خنده دار ◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده …ازون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کودوم وسیله ها دست زد؟بیشترم به دریچه کولر شک داشتم

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اعترافات خنده دار ◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

  اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اعترافات خنده دار ◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون…بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت….گفتم منم همینطور….گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم

 

منبع:pat-o-mat.com

Mahdi_turkoglu